جواب معرکه
من قلب تپش دهنده جانها شکست خورده عشق ها و برده ی احساس های یک انسان هستم گه آرامم و انگار میخوام بایستم آزادانه جان دهم گاهی هم در تلاطمم مانند دریایی که موج ها آن را به مرز دیوانگی کشانده اند من ضامن نبض های بغض یک انسان شکست خورده زیر سایه ی عشق های فرسوده هستم که محکوم به تپیدن تا آخرین نفس هستم من شبانگاهان به خواب نمی روم بلکه در خواب هم می تپم تا مبادا نتوانم نگهبان خوبی برای یک انسان بی احساس باشم من گاهی با یک حرف گاهی با یک ضربه به دونیم تقسیم می شوم نصفی از من در غم و نصف دیگر میان حصار های بردگی قرار دارند درون سینه وقتی سیل عشق به پا می شود ریشه های وجودم را به ترس و لرزه وا می دارد من مانده ام میان غبار های سینه دیگر نشانی از من نیست من قلب دیگر به ستوح آمده ام زیرا عشق قاتل بی رحمی است.